You are my Heartbeath | پارت دوازدهم : هیونگ
پارت دوازدهم: هیونگ
🚶🏻♀️امتحانا شروع شده
💃🏻💃🏻💃🏻 پس دعوام نکنین.. خودتونم قطعا امتحان دارین💃🏻💃🏻💃🏻
تازه من ترم دو تصمیم گرفتم زیاد بخونم.. سو... عاره دیه🙂
آشتی؟
*
جیمین چند بار در زد تا بالاخره صدای پای کسیو شنید. با باز شدن در و دیدن کوک، ذوق کرد و جلو پرید و بغلش کرد. انتظار داشت کارآگاه در رو وا کنه و طبق عادتش با همه، سرش داد بزنه ولی باز شدن در توسط کسی غیر کاراگاه بشدت خوشحال کننده بود. و اینکه اون شخص کوک بود همه چیز رو بهتر می کرد.
با فشرده شدن مچش توسط دستی بلند و سرد، سرش رو از روی شونه ی کوک که مبهوت مونده بود، بلند کرد و با اخم کارآگاه کیم مواجه شد. کارآگاه مچش رو محکم تر فشار داد و از کوک دور کرد و به دیوار تکیه ش داد و گفت:
-کسی بهت گفته می تونی بدون اجازه بیای تو خونه ی من و اونو بغلش کنی؟
-من... نه من فقط... فقط دوستشم و...
تهیونگ دستش رو به نشونه ی سکوت تکون داد و سمت کوک برگشت و با لحنی صد برابر متفاوت با لحنش با جیمین، به کوک گفت:
-دوستته؟
کوک با تردید به جیمین نگاه کرد و وقتی نگاه ملتمسشو دید، سر تکون داد و گفت:
-آ...آره
تهیونگ انگشتاشو دور مچ جیمین، شل تر کرد و گفت:
-کارِت؟
-میشه با کوک خصوصی حرف بزنم قربان؟
-نه هر چی میخوای بگیو همینجا بگو
کوک جلو رفت و تو گوش تهیونگ گفت:
-میشه؟
تهیونگ وقتی فهمید جفتشون میخوان خصوصی با هم حرف بزنن، سرشو با به ظاهر بیخیالی تکون داد و از در باز خونه بیرون رفت تا اون دوتا تنها باشن.
کوک وقتی از رفتن تهیونگ مطمئن شد، روشو به سمت جیمین برگردوند و گفت:...